شوپنهاور ، فیلسوف قرن نوزدهم آلمان ، از لحاظ ماهیت درونی ،این جهان پدیدار را محصول اراده می داند که موتور محرک تنازع بقا در این جهان مادی است. بر این اساس فرمانبرداری از نیروی اراده ، ریشه ی تمام آلام و رنج های بشری محسوب می گردد. بنابراین در فلسفه ی شوپنهاور ، انسان همواره میان خواست و رنج درگیر است . همین دیدگاه او نسبت به جهان موجب گردیده که او را فیلسوف بدبین بخوانند . از آنجا كه از ناتورالیسم تا فلسفه ی بدبینی راه درازی نیست ، ناتورالیست ها در نوشته های خود ازدیدگاه بدبینانه ی شوپنهاوربهره برده اند . به همین دلیل بیشتر داستان های ناتورالیستی از حال و هوایی یأس زده و اندوهناک رنج می برند . صادق چوبك به عنوان یك نویسنده ی ناتورالیست از دو طریق: مستقیم و غیر مستقیم تحت تاثیر افكار وفلسفه ی شوپنهاور بوده است . او از جمله نویسندگان ناتورالیستی است كه خیلی زود این راه را می پیماید و لذا در بیشتر داستان هایش ، بیهودگی و بن بست در كمین آدم ها نشسته است . در این تحقیق نگارنده تلاش نموده است تا میزان این تاثیر و بازتاب آن را در داستان ها و آثارچوبك نشان دهد .روش تحقیق نگارنده در این پژوهش از نوع توصیفی و تحلیلی است که مبتنی بر مطالعات کتابخانه ای و فیش برداری است . در این پژوهش ابتدا تمام داستان های صادق چوبک و آثار شوپنهاور به شکل دقیق مورد مطالعه قرار گرفته است سپس نمونه هایی از مواردی که صادق چوبک تحت تاثیر اندیشه و تفکر فلسفی شوپنهاور بوده است بازنمایی و مشخص گردیده است .